آنچه از اندیشههای فوکو دربارۀ انقلاب اسلامی ایران در دسترس است، اولاً مجموعهای است مرکب از هشت مقاله که فوکو در سال 1357 و طی سفرهای خود به ایران نگاشته و ثانیاً مصاحبهای است که دو تن از نویسندگان روزنامۀ (لیبراسیون) با او انجام دادهاند.
گزارشهای فوکو در سفر به ایران بسیار خواندنی است. در میان رویکرد ابژهانگارانۀ نویسندگان مدرن در برابر پدیدههای غیرمدرن و لحن سخن واحد و گزندۀ ایشان، بهویژه در توصیف پدیدههای اخلاقی و دینی، نوشتههای فوکو فوقالعاده شگفتآور مینماید. به عبارت دیگر در مقام فردی آشنا به انقلاب اسلامی ایران، در این نوشتارها شما نیستید که مجبورید خود را با فهمی بیرونی و بیگانه نسبت به خودتان و هویتتان هماهنگ کنید، بلکه نویسنده است که لحظه به لحظه به شما و هستی بازنماییشدۀ شما در ظرف انقلاب اسلامی ایران نزدیک میشود.
فوکو حتی در این مسیر عواطف خود را نیز به کار گرفته و در موارد بسیاری با لحنی که در آن احترام و شیفتگی نسبت به انقلابیان مسلمان از سویی و نفرت و خشم نسبت به دشمنان ایشان (شاه، غرب، منتقدان روشنفکر،...) از سوی دیگر موج میزند گفتوگو کرده است.
حتی از این بالاتر گاه با عبارات یک مسلمان سخن گفته است: (راهحل پینوشه و ویدلا در ایران عملی نیست. چه بهتر که نیست یا باید گفت خدا را شکر که نیست).
در جای دیگر خود را در مقام و موضع یک مسلمان انقلابی قرار داده و از آن منظر بدفهمی احتمالی یک ناظر بیگانۀ غربی را پاسخ داده است.
پیش از شرح ابعاد گوناگون وصف فوکو از انقلاب اسلامی ایران، ذکر این نکتۀ مهم لازم است که دیدگاههای فوکو دربارۀ انقلاب اسلامی ایران تنها موردی است که فوکو در آن دربارۀ فرهنگ و تمدن و جهانی غیر از جهان مدرن سخن گفته است. او برخلاف فیلسوفان اجتماعی بزرگ دیگر، نه دربارۀ تاریخ اروپای پیش از رنسانس مطلبی نوشته است نه دربارۀ جغرافیاهای دیگر تمدنی و فرهنگی؛ بنابراین از این نظر نیز دیدگاههای فوکو دربارۀ انقلاب اسلامی ایران در میان کل آثارش مهم و استثناییاند و درعینحال محک و آوردگاهی برای آزمون بعضی از ویژگیهای ادعایی نظریۀ او، که به عقیدۀ من فوکو از این آزمون پیروزمندانه بیرون آمده است. در این دیدگاهها چنانکه ذکر شد، برای فوکو (دیگری) به (ابژه) تبدیل نمیگردد؛ زیرا او خود نمیخواهد که در مقام (سوژه) ظاهر شود و این با کلیت پروژۀ او هماهنگ است.
ویژگیهای انقلاب اسلامی ایران در دیدگاههای فوکو
1- انقلاب در وسیعترین معنای کلمه
یکی از ویژگیهایی که نهایت شگفتی و درعینحال احترام را در فوکو سبب شد ویژگی مردمی و به عبارت بهتر همهگیری نهضت امام خمینی بود که در آن همۀ ملت متحد و یکپارچه حاضر بودند. (این رویداد انقلابی ارادهای مطلقاً جمعی را نمایان میکند... ‘ارادۀ جمعی' را هرگز کسی ندیده است و خود من فکر میکردم که ارادۀ جمعی مثل خدا یا روح است و هرگز کسی نمیتواند با آن روبهرو شود. نمیدانم با من موافقید یا نه، اما ما در تهران و سرتاسر ایران با ارادۀ جمعی یک ملت برخورد کردهایم. و خوب باید به آن احترام بگذاریم).
در اینجا فوکو متوجه ویژگی خاصی شده که نام آن را (اعتصاب سیاست) نامیده است. انقلاب اسلامی ایران درواقع خواست سیاسی و ارادۀ جمعی یک ملت است و نمیتوان آن را به سطح ائتلافهای سیاسی و حزبی تقلیل داد.
انقلاب اسلامی را همچنین نباید به اجزای خرد آن تقلیل داد یا آن را مبارزهای طبقاتی دانست.
فوکو، کوشیده است واقعیت انقلاب را در استقلال از فرایندهای دگرگونی اقتصادی و اجتماعی جامعۀ ایران قرار دهد؛ واقعیتی که در آن دین وحدتآفرین است، بیآنکه ایدئولوژی طبقۀ فرادست برای سرپوش نهادن بر تضادها باشد. این مدخلی است بر ویژگی دیگر انقلاب اسلامی در نظر فوکو که انقلاب اسلامی، با معیارهای چپ یا راست تجدد ناسازگار است و به کلی پدیدهای مدرن نیست.
2- ناسازگاری انقلاب با معیارهای چپ یا راست
فوکو در آغاز مصاحبه گفته است: (در آنچه در ایران روی داد چه چیزی وجود داشت که کم و بیش خشم مجموعهای از هواداران چپ یا راست را برانگیخت؟).
در جای جای مقالات هم فوکو تصریح کرده است که نهضت مردم ایران ماهیت سوسیالیستی ندارد و آشکار است که ماهیت راستگرایانه و لیبرال هم نمیتواند داشته باشد و این دومی نیازمند بحث چندانی نیست. در این مسیر انقلاب اسلامی، در تقابل مستقیم با هر دو بلوک جهانی قدرت شرق و غرب قرار میگیرد. در مقابل، قدرتهای جهانی شرق و غرب نیز رویاروی او صفبندی میکنند.
نکتۀ مهم دیگر آن است که انقلاب اسلامی در ایران اساساً انقلابی (مدرن) به معنی اصطلاحی کلمه نیست. از نظر فوکو خشم ایرانیان از شاه بازنمای عکسالعمل منفی ایشان نسبت به طرح (نوسازی) اوست. فوکو حتی اظهار کرده است که ایرانیان طالب نوسازی دیگری، بدون مضرات و آسیبهای نوسازی پهلوی نیستند که بتوان با حذف شاه و منطقی کردن امور، اصل پروژۀ نوسازی را در ایران نجات داد. (اکنون همین نوسازی است که از بنیاد نفی میشود. آن هم نه تنها به خاطر انحرافهایش، بلکه به سبب اصل بنیادیاش. در احتضار رژیم کنونی ایران، ما شاهد آخرین لحظههای دورانی هستیم که کمابیش شصت سال پیش از این شروع شده است: دوران کوشش برای نوسازی کشورهای اسلامی به سبک اروپایی).
در بخش دیگری گفته است: آنچه در کنار (نوسازی) ویژگی مدرن حکومت پهلوی را میسازد البته (ملیگرایی) و (لائیسیته) است که هر سه ویژگی نوعی اقتباس ناشیانه از پروژۀ آتاتورک در ترکیه بهشمار میآید، اما ملیگرایی مدرن پهلوی و لائیسیته بسیار پیش از نوسازی در ایران مطرود گشته است. (کار لائیسیته هم بسیار دشوار بود؛ زیرا درواقع مذهب شیعه بود که بنیاد اساسی آگاهی ملی را میساخت؛ رضاشاه، برای آنکه این دو را از هم جدا کند (هویت ملی و مذهب را)، کوشید نوعی آریاییگرایی را زنده کند که تنها جایگاه آن افسانۀ خلوص آریایی بود که در همان زمان در جای دیگری داشت بیداد میکرد. اما برای مردم ایران چه معنی داشت که روزی چشم باز کنند و خود را آریایی بیابند؟).
درعینحال فوکو در جای جای تحلیلهای خود، در کنار نفی وجود ویژگیهای متعارف انقلابهای مدرن در انقلاب اسلامی، تأکید کرده است که آنچه در ایران رخ میدهد، رویدادی خاص و منحصربهفرد است و اظهار کرده است که همین شاید عامل پریشانی ناظران خارجی و گاه پرخاشگری آنها میشود و البته مایه (تشویش) فوکو پس از بازگشت از ایران وقتی در برابر کسانی قرار میگیرد که از او تحلیلهایی براساس (واقعیتی پیشساخته) طلب میکنند.
او در مصاحبه اشاره کرده است که ما در انقلاب ایران دو دینامیک اصلی را که همواره معرف شرایط انقلابی بودهاند نمییابیم: یکی دینامیک (تضادهای درون جامعه) یا (مبارزۀ طبقاتی) و دیگری (دینامیک سیاسی)؛ یعنی حضور یک طبقه یا حزب سیاسی پیشرو.
فوکو بارها به پدیدههای متناقضنمایی اشاره کرده است که هرگونه امکان تحلیل متعارف تئوریک در چهارچوب نظریههای متداول علوم اجتماعی را منتفی میسازد. او در جایی نیز بهطور مشخص به ویژگی خاص تاریخ ایران از (سپیدهدم تاریخ) تا کنون اشاره نموده است.
این جمله نیز در پایان مصاحبه خواندنی است: (من از خودم میپرسم که این راه منحصربهفرد، راهی که طی آن مردم علیه سرسختی سرنوشتشان و علیه همۀ آنچه برای قرنها بودهاند، ‘چیزی کاملاً متفاوت' را جستجو میکنند، آنان را تا کجا خواهد برد).
این نکتۀ اخیر مدخلی است بر ویژگی مهم دیگری که فوکو برای انقلاب ذکر کرده و مستلزم آن است که افزون بر آنکه قیام مردم ایران را انقلاب در (وسیعترین) معنای کلمه بدانیم، آن را درعینحال انقلاب در (عمیقترین) معنای سخن نیز بشماریم؛ یعنی ایرانیان فقط خواستار سقوط شاه و پایان استبداد او نیستند. (ایرانیان با قیامشان به خود گفتند و این شاید روح قیامشان باشد ما بهطور قطع باید این رژیم را تغییر دهیم... ما باید همه چیز را در کشور، اعم از تشکیلات سیاسی، نظام اقتصادی و سیاست خارجی تغییر دهیم، اما بهویژه باید خودمان را تغییر دهیم. باید شیوۀ بودنمان و رابطهمان با دیگران، با چیزها، با ابدیت، با خدا و... کاملاً تغییر کند و تنها در صورت این تغییر ریشهای در تجربهمان است که انقلابمان انقلابی واقعی خواهد بود. من فکر میکنم که در همین جاست که اسلام ایفای نقش میکند.)
3- انقلاب مردم ایران اساساً (اسلامی) است
این نکته جان کلام فوکو دربارۀ انقلاب ایران است. او افزون بر ذکر صفات سلبی انقلاب ایران، به صفت ثبوتی آن، که همانا طلب عمومی اسلام و بازگشت معنویت به سیاست است، نیز اشاره کرده است. (شما چه میخواهید؟... از پنج مخاطب من چهار نفر جواب میدادند: "حکومت اسلامی").
دو بُعد از این انقلاب نشان میدهد که مردم ایران طالب اسلاماند: (نخست به حرکتی میاندیشند که به نهادهای سنتی جامعۀ اسلامی در زندگی سیاسی نقشی دائمی خواهد داد.) و دوم طالب جنبشی هستند (که از راه آن بتوان عنصری معنوی را داخل زندگی سیاسی کرد. کاری کرد که این زندگی سیاسی مثل همیشه سد راه معنویت نباشد، بلکه به پرورشگاه و جلوهگاه و خمیرمایۀ آن تبدیل شود).
ارزیابی او از جایگاه بیمانند (رهبر اسطورهای شورش ایران)، (امام خمینی) نیز در همین چهارچوب است. رویارویی او با رژیم پهلوی درواقع رویارویی دو الگوی سیاسی سکولار و دینی است: (وضع سیاسی ایران ظاهراً در گروی یک نبرد تن به تن عظیم میان دو هماورد با همۀ نشانههای معهود و دیرینه است: شاه و قدیس).
فوکو خواستۀ ملت ایران را چنین شرح داده است: (پایان وابستگی، از میان رفتن پلیس (ساواک)، توزیع مجدد درآمدهای نفتی، تعقیب عوامل فساد، فعال شدن اسلام، یک شیوۀ زندگی جدید، روابط جدید با غرب، با کشورهای عرب، با آسیا و...) و در ادامه گفته است: (و از اینجاست نقش شخصیت آیتا... خمینی که پهلو به افسانه میزند. امروز هیچ رئیس دولتی و هیچ رهبر سیاسی، حتی به پشتوانۀ همۀ رسانههای کشورش نمیتواند ادعا کند که مردمش با او پیوندی چنین شخصی و چنین نیرومند دارند).
4- انقلاب اسلامی ایران حرکتی ارتجاعی و متحجرانه نیست
از نظر فوکو دین در ایران صرف بازگشت به گذشته یا نوعی معنویت آخرتگرا نیست، بلکه (چیزی است بسیار کهنسال و درعینحال در آیندۀ بسیار دور).
او از سوی دیگر گفته است: (در حساب سیاست چنین جنبشی را در کجا باید نشاند؟ جنبشی که نمیگذارد انتخابهای سیاسی پراکندهاش کنند، جنبشی که در آن نفس دینی دمیده شده است که بیش از آنکه از عالم بالا سخن بگوید به دگرگونی این دنیا میاندیشد).
این نکته اهمیت بسیاری دارد؛ زیرا دیگرانی همزمان با فوکو به ماهیت دینی انقلاب ایران اعتراف کردند، اما به همین دلیل نتوانستند برای آن ارزشی تاریخی قائل شوند و بنابراین آن را نوعی حرکت ارتجاعی دانستند. فوکو با چنین اندیشهای سخت مقابله کرده است. او معتقد است که اتفاقاً طرح نوسازی پهلوی است که کهنه و پوسیده شده و شاه است که (صد سال دیر آمده است).
(پس تمنا میکنم که اینقدر در اروپا از شیرینکامیها و شوربختیهای حاکم متجددی که از سر کشور کهنسالش هم زیاد است حرف نزنید... امروز کهنهپرستی پروژۀ نوسازی شاه، ارتش استبدادی او و نظام فاسد اوست).
از نظر او دین برای ایرانیان چیزی بیش از اطاعت قوانین شرع بود؛ (یعنی اراده به تغییر کل هستیشان با بازگشت به تجربهای معنوی که فکر میکنند در قلب اسلام مییابند... پس باید گفت که اسلام در آن سال 1978م افیون مردم نبوده است، دقیقاً ازآنرو که روح یک جهان بیروح بوده است).
احتمالاً همین نکتۀ اخیر سبب شده است که فوکو این انقلاب را زمینهساز تحولی در مقیاس جهانی بداند که با بازگشت معنویت به سیاست همراه است؛ آنچه (امکان آن پس از رنسانس و بحران بزرگ مسیحیت) در غرب از دست رفته و در غیاب آن، سیاست به معنی مدرن کلمه متولی ساخت نظامات جهانی قدرت گردیده است و در برابر خود هیچ نیروی مقاومی را نمییابد. بنابراین اقبال فوکو به تجربه (جستجوی معنویت سیاسی) در ایران و نفرت او از (سیاست) و مردان سیاست به معنی مدرن کلمه، سبب میشود که فوکو به انقلاب اسلامی ایران به منزلۀ سرآغاز نوعی شورش بزرگ جهانی چشم بدوزد و این ویژگی دیگر انقلاب اسلامی در منظر اوست.
5- طلیعۀ تحولی بنیادی در مقیاس جهانی
گویی فوکو، که اصولاً فیلسوف محدودیت و قدرت است و با بدبینی یا به عبارتی تیزبینی خاص خود همه چیز را در پرتو صورت همهجایی و گریزناپذیر اقتدار مدرن تعبیر میکند، این بار مجذوب نیروی عظیم و فناناپذیری شده است که امکان شورشی فراگیر علیه اقتدار نظم جهانی تجددی را فراهم میکند. نیرویی که یکپارچه، جامعهساز و دورنگر است و نه تنها قابلیت انهدام نظم موجود را دارد، بلکه هیئت نظم جدیدی از بنیاد متفاوت در تقدیر اوست.
(وقتی از ایران آمدم سؤالی که همه از من میکردند این بود: "این انقلاب است؟"... من جوابی نمیدادم، اما دلم میخواست بگویم: نه، به معنی ظاهری کلمه، انقلاب نیست؛ یعنی نوعی از جا برخاستن و بر پا ایستادن نیست، قیام انسانهای دست خالیای است که میخواهند باری را که بر پشت همۀ ما، و بهویژه بر پشت ایشان، بر پشت این کارگران نفت، این کشاورزان مرزهای میان امپراتوریها، سنگینی میکند از میان بردارند: بار نظم جهانی را. شاید این نخستین قیام بزرگ بر ضد نظامهای جهانی باشد).
لینک مطلب: https://www.ansarpress.com/farsi/3284